از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد



یه روزی خیلی اتفاقی، توسط یکی از اساتیدم به گروهی معرفی شدم
گروهی علمی که هرسال مسئولیت برگزاری یه سمینار بین‌ المللی به عهدش بود
و من هم بعد از عبور از چندتا فیلتر، با این گروه همکار شدم
سال اولی که همراهشون بودم، یکی از دوستام هم باهام بود
بیشتر اوقات باهم بودیم و درکنار اونا احساس غریبگی میکردیم
کم حرف بودیم و به قول معروف یخمون آب نشده بود
از رابطه ی کاری اعضای ثابت گروه اطلاعی نداشتیم و سعی میکردیم کار خودمونو به بهترین شکل انجام بدیم
سال دوم بازم ازم دعوت شد و بهمراه نزدیکترین دوستم به گروه ملحق شدیم
یکسال از همکاری قبلی میگذشت و بازم احساس غربت بین اون جمع، همراهم بود
و اما سال سوم یعنی سال ۹۷
بهترین دوره ای بود که همراه این گروه بودم
همراهم دوستی نبود که رفاقت قدیمی داشته باشیم
اینبار رفیقام اعضای اصلی این گروه بودن که واقعا ازینکه کنارشون بودم لذت میبردم
احساس غربت نمیکردم
برای من مثل برادرام و خواهرهایی که هیچوقت نداشتم، شده بودن
نمیدونم اونا از کنار من بودن، رضایت داشتن یا نه
ولی تک تکشون برای من قابل احترام هستن و واقعا روزهای خوبی کنارشون گذروندم
الان که دو روزه برگشتیم، واقعا دلتنگ اون جمع هستم
نمیدونم چطور بگم و چجوری بگم
اهان، فهمیدم چجوری بگم که مفهوم بشه
در سال ۹۷، بهترین یک هفته ای که داشتم، کنار این گروه و همکاری با اونا بود
دیگه فکرکنم حق مطلب ادا شده


احساس خاصی دارم
در مکان و جایی هستم که همه آرزو دارن دونفره باشن
ولی من دارم با یه نفره بودنم کیف میکنم
دوسش دارم
لذت بخشه
با موسیقی های غمگین که با هنذفری گوش میکنم
خیلی خوبه
یاد ترانه شهر دیوونه خواجه امیری افتادم
وصف الانه منه
خودتون پیدا کنین و گوش کنین

امروز یه دختر بچه ای که سنش نهایتا به ده سال میرسید
اومد مغازه و چندتا سوال میپرسید
پشت سرش دوتا پسربچه که سن اونا هم به پونزده سال نمیرسید اومدن و رفتن پیش همکارم و شروع  کردن سوال پرسیدن
دختره کلا حواسش به اون دوتا پسر بود و پسرا هم معلوم بود چرت و پرت میپرسن و زیرچشمی حواسشون به دخترس
من و همکارم که فهمیدیم چی به چیه
پسرا رفتن بیرون و گوشی دختره زنگ خورد
جواب داد و گفت مامانمو پیچوندم، هی ازین مغازه به اون مغازه نریم
کم کم باید برگردم پیش مامانم
بریم تو کوچه خلوته
اینارو که میگفت مدام نگاهش به بیرون بود و اصلا انگار ما اونجا نبودیم
تلفنش که قطع شد، تشکر کرد و رفت

من و همکارم تو سکوت بهم نگاه کردیم و هردو برافروخته بودیم
فقط تاسف خوردیم، ولی تاسف چه فایده داشت
پسرها موجودات بدذات و بی صفتی هستن، بخصوص پسرهای امروزه
اینو یه پسر داره میگه، نه یه دختر
و این دخترهای معصوم هستن که قربانی این بی صفتی میشن
کاش میشد کاری کرد
چه بلایی سر دختری میاد که توی این سن وارد رابطه بشه
اصن مگه اسمشو میشه رابطه گذاشت!
اگه خریتی بکنن، تا آخر عمر گریبان گیرشونه
نمیدونم
فقط حرص و افسوس میخورم

سالی که بطور رسمی از شنبه ۱۷ فروردین آغاز میشه
خیلی واسم مهم و سرنوشت سازه
توی این سال اتفاقات مهمی رقم میخوره که مسیر شغلیمو خواهد  ساخت
البته رقم میخوره اشتباهه، رقم میزنم درسته
امسال دیگه وقتشه که راه خودمو برم. کار خودمو بکنم
کارکردن واسه این و اون، اروم اروم بره تو حاشیه
و اصطلاحا واسه خودم نوندونی درست کنم
احتمالا اوایل پاییز امسال دفاع پایان نامه دارم، یعنی از الان باید شروع کنم واسه نوشتن
هنوز تصمیم نگرفتم برای سربازی کی اقدام کنم، بلافاصله بعد درس یا چندماه بعدش
از شنبه که ادارات باز بشن، باید راه بیوفتم دنبال یه پروانه و بعدش ثبت برند
این موضوع هم شاید تا اواسط خرداد طول بکشه و برندم ثبت بشه
همین حین که داره مسیر اداری ثبت برند طی میشه، بسته بندیمو انتخاب کنم و مکانی که میخوام باهاش استارت بزنم، قطعی کنم
ایشالا، توکل به خدا، تا اواخر تابستون یا اوایل پاییز رسما بهره برداری میکنم.
یه وام لازم دارم که اونم بانک گفته از برج ۲ بیا. به محض دریافتش، وارد حیطه خرید و فروش یا همون دلالی خودمون میشم
البته الان هم یه کارایی میکنم ولی کوچیک. ایشالا امسال در حجم بزرگتر. وسیع نه ها، بزرگتر نسبت به پارسال. اهسته و پیوسته
یه چیز مهم که خیلی دوس دارم ولی متاسفانه ازش فرار میکنم، اموزش زبان انگلیسیه
خیلی دوس دارم، خیلی به دردم میخوره. ولی همش نمیرم دنبالش. نمیدونم چرا
اخ داشت یادم میرفتم، یه ورزش مدون هم دنبال میکنم که سکته نکنم :)
یه بنگاهی هم هست که در راستای ورود به بازار بزرگتر نسبت به قبلی، از شنبه صبح اونجا پلاسم
نمیدونم درسته یا وقت کشی. نمیدونم میشه یا نمیشه، ولی بهش امیدوارم
البته اگه موافقت کنن. آخه مث کش تمون، همش اینطرف اونطرفم.

وقت کشی زیاد میکنم. زیاد وقت حروم میکنم
امیدوارم این عادت بدو امسال بذارم کنار
باید تلاش کرد تا موفق شد
ای کاش فقط حرف نزنم، عمل هم بکنم

اینارو اینجا گفتم یه سند و مدرکی از خودم بجا بذارم
اخر سال یادم بیارین، بیام وضعیتمو به اینجا مقایسه کنم


فکرکن داری دنبال یه عکس میگردی

فایلهای عکسارو باز و بسته میکنی و پیداش نمیکنی

ریز شدی و داری اسم فایلهارو میخونی که یکیش نوشته دانشگاه

اول ردش میکنی، بعد پیش خودت میگی بذار ببینم چیه

بازش میکنی و چشمت میوفته به گذشته

اینا کجا بوده؟ کی من اینارو کپی کردم اینجا؟

اصن چرا هنوز هست؟

عکسهایی که از دوران شیرین قدیم بوده

عکسهای دو نفره‌ای که توی همشون میخندیم

قلبم داشت از جا درمیومد

داشتم دق میکردم

خواستم پاکش کنم، دلم نیومد

خاموش کردم رفتم خوابیدم

خوابم نبرد، اومدم اینجا

هعی


کاش یه نفر بود که میتونستم کنارش به آرامش برسم

یه نفر که سر بذارم روی شونش و هرچه میخواهد دل تنگم، بگم

نمیدونم

کاش یه خواهر داشتم

شاید میتونست این یه نفره بخصوص باشه

امشب اسمشو توی خلوتم صدا زدم

بعده این همه مدت که فقط توی دلم صداش میکردم

امشب توی خلوتم، اسمشو به زبون آوردم

هنوزم اسمش زیباست

زیبا و بی‌تکرار

دلم تنگ شده لعنتی

شاید این خصلت پاییزه

پاییز که میرسه، دلم پر میکشه واسه کسی که دیگه نیست

حرف میزنم باکسی که دیگه نیست

میخندم با جای خالی کسی که رفته

نگاه میکنم به چشمهایی که ناب بودند و خالص

من اینجوری حالم خوبه

همین جوری دیوونه


میخوام سرمو بکوبم تو دیوار

میخوام‌ طرفو پیدا کنم، خرد و خمیرش کنم

مرتیکه بی شرف

گوه تو روح آدم طرح بی ناموس

آخه دیوث، تو این همه خوردی، بس نبود

نتونستی ببینی یه جوون داره یه کار نو میکنه

رفتی ازش کپی کردی، ریدی تو بازارش

خاک تو سر بیشعورت کنن، کثافت

حیف من که به تو گفتم همکار

خاک بر سر من که گذاشتم تو بیای اینجا ببینی من چیکار میکنم

چقدر ادم حریص

چقدر ادم پست

یه روزی، یه جایی که فکرشو نمیکنی، دهنتو سرویس میکنم

کینه‌های من شتریه، تا تلافی نکنم ول نمیکنم

خاک بر سرت کنن که ده ساله تو بازاری، اونوقت انقدر پست و حقیری

که اینکارو‌میکنی

انقدر گدا و نخورده‌ای که واسه یه لقمه بیشتر، نون یکی دیگه رو آجر میکنی

یه خردشم مال این شهر خراب شده‌ی کوفتیه

هرکی یه غلطی کرد که دیدن‌ تازه و قشنگه

پشت سرش انقدر اون کارو کردن که بدبختو زدن زمین

دارم خفه میشم از حرص


همشهری عزیز

وجوج داستان نویس

این بار پستش کردم و کامنت برات نذاشتم

چون دلم به درد اومد و باید سبک‌ میشد

اگه منم دوسال از نوشتن اخرین داستانم میگذشت

و سوژه نداشتم، از خودم ناامید میشدم و قلبم فشرده میشد؟!

من

دوساله که داستان زندگیمو از دست دادم

من آرزوهامو باختم و خاک کردم

قلبم فشرده نه، مچاله شد روزیکه همه احساسم جلو چشمم لگدمال شد

از خودت ناامید شدی واسه اینکه سوژه نداری؟!

چطور میتونی احساس ناامیدی کنی؟ خجالت بکش

چندتا داستان و شخصیت و سوژه داشتی؟! که فکرمیکنی تموم شدن!

نویسنده‌های بزرگ، چطور اینکارو میکنن؟

بنویس از درزدیوار تا دکمه پیراهن داماد

 

نمیدونم ممکنه از حرفام ناراحت بشی یا انگیزه پیدا کنی

قصد من که انگیزه دادن بود

فقط خواستم بگم، واسه چیزی بشکن که ارزش شکسته شدن داشته باشه


فکرکن یکی که نمیشناسی

میاد ۲۷۰ بهت پول میده و میگه به کارتم‌ پول لازم دارم

لطفا اگه میشه، اینو بزنین به کارتم

و تو با دستای خودت، بجای ۲۷۰، ۲۷۰۰ واریز میکنی به کارتش

و‌شب توی حساب کتابت متوجه میشی چه گندی زدی

و فرداش هم تعطیله و نمیتونی بری بانک شماره طرفو پیدا کنی

و تا پنجشنبه که شاید بتونی باهاش تماس بگیری

باید به خودت ناسزا بگی که آخه خره نفهم

چرا خودت، خودتو به میدی!

 


دیشب خوابتو دیدم دیوونه من

داشتیم قدم میزدیم، مث همیشه

سرد بود و دستای همو محکم گرفته بودیم

چشمات پر بغض بود

خودتو انداختی تو بغلم و محکم گرفتمت بین دستام

هم تو آروم شدی، هم من

ریه‌هامو پر کردم از عطرحضورت

جاری شدی در من

سرتو گرفتم بین دستام

نگاهم رو دوختم به صورت ماهت

پیشونیتو بوسیدم

مثل همیشه

و بیدار شدم

ای کاش این رویا هیچوقت تموم نمیشد

کاش اون روزا ادامه داشت تا ابد

تا .

دلم خیلی تنگه واسه دیدنت

واسه بودنت، واسه همه چی

واسه قهرکردنات، واسه دوس داشتنات

ولی مهم نیست

واقعا هم فکرنکنم برات مهم باشه

تو خوب باش. تو خوشحال باش.

تو‌ خوشبخت باش

من میگذرونم

همین


دارم میرم یه جایی که چندسال بود قهر بودم باهاش

امسالم نمیخواستم برم

توفیق اجباری شد

باید میرفتم

نمیدونم چی میخوام بگم و چیکار دارم

ولی دل پری ازش دارم

نمیدونم حالم خوبه یا بده

ولی نرمال نیست

من نباید تنها توی این راه میبودم

همش کنارم احساسش میکنم و‌ باهاش حرف میزنم

یعنی اونجا چی میشه؟


امروز آخرین روز از برج زیبایم، آبان ماه بود

و من در سگ اخلاق ترین حالت ممکن خودم بودم

پاچه‌ی همه‌رو از دم گرفتم

حوصله‌ی خودمم نداشتم

نمیدونم چرا

واسه اینکه آخر آبان شده یا شایدم تو دوره باشم

ولی نه، دوره که نمیشه. اصن در توانم نیست

ولی حالم خوب نیست

دلم پر میکشه واسه اینکه یه بار دیگه ببینمش

اینم که شد دیالوگ فیلم

ولی به هرحال

من حالم بده

خوب نیستم

دلم تنگ شده

تنگ میشه

واسه آبان

واسه زندگیم

واسه ماه قشنگم

کاش یه جایی داشتم برم یه دل سیر

یه دل سیر چیکار کنم؟

غلط بکنم یه دل سیر


خستم

مث جوونی که باید تا یک ماه دیگه پایان نامه تحویل بده

ولی هنوز هیچ غلطی نکرده

نونت نبود؟

آبت نبود؟

ارشد گرفتنت چی بود؟!

پروردگارا

قدرتی عنایت فرما تا این لامصب رو بدم و شر این یکی هم کم کنم

تا بعد باز یه میخ جدید برامون بتراشن

آمین


 

اول اهنگو پلی کن

بعد برو پایین wink

نمیدونم اصن هستی

نیستی

میای

نمیای

رفت و آمد داری به اینجا یا نه

ولی من دوس داشتم اینکارو انجام بدم

که بدونی مریدان حواسشون هست :) laugh

دختر خوب آذرماه، تولدت مبارک

بدون اجازت رفتم یه سرکی کشیدم به قدیما

چندتا عکس برات اوردم که فکرکنم سورپرایزت کنه

 

اولیش 13 آذر 94

 

 

این چندتا هم مال 13 آذر 92

 

 

 

خاک گرفته بودن اینا

از زیر کلی گرد و خاک بیرونشون آوردم

تر و تمیزشون کردم واسه امروز

 

امیدوارم این اطراف باشی

بیای اینجا و خوشت بیاد

بهترینها رو برات آرزو دارم

امیدوارم همیشه حالت خوب باشه و از ته دل بخندی

غم و غصه جرات نکنه بیاد سمتت

شاد باشی و شاد زندگی کنی

 

از طرف من wink

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

WordPress and all Mixed Stuff نگاره ی یاس شمیم بهار مورد تعمیر مجدد اتومبیل دایره المعارف غـــــفـــلــــت اطلاعات دستگاهای کارگاه نیکان فرایند نواندیش بزرگترین تولیدکننده اسید دی کیو شاپ انجام پروژه های برنامه نویسی